قول فرمانده گردان مالک اشتر به همسرش
ادامه راه خون شهدای کازرون
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
تبلیغات
شهدای کازرون
ارتباط با مدیر
نام :
ایمیل:
موضوع:
پیغام :
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
دیگر امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 30
بازدید دیروز : 104
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 760
بازدید کل : 76938
تعداد مطالب : 219
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

ابزار های وب مذهبی رایگان شهدای کازرون


ابزار مذهبی وبلاگ شهدای کازرون
شهدای کازرون مرجع قالب های مذهبی رایگان توضیح توضیح توضیح توضیح
محل تبلیغات شما
قول فرمانده گردان مالک اشتر به همسرش
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در جمعه 20 ارديبهشت 1392 |
به مناسبت سالروز عروج سردار شهید «احمد بابایی»
 
قول فرمانده گردان مالک اشتر به همسرش

سردار شهید «احمد بابایی» فرمانده حماسه‌ساز گردان مالک اشتر در آزادسازی خرمشهر بود که تا سومین مرحله این فتح بزرگ پیش رفت اما در سومین مرحله عملیات به شهادت رسید؛ او قبل از شهادتش وعده‌ای به همسرش داد.

خبرگزاری فارس: قول فرمانده گردان مالک اشتر به همسرش

فرمانده گردان مالک اشتر لشکر 27 محمدرسول‌الله ص) بود که در مرحله سوم عملیات «الی بیت‌المقدس» پس از هشت بار مجروحیت در 20 اردیبهشت ماه 1361 به شهادت رسید.

او فرمانده محبوبی بود که در سالروز شهادتش بخشی از خاطرات همرزم و برادرش را می‌خوانیم:

* مأموریت سخت برای آزادسازی خرمشهر

در نخستین شب آغاز عملیات «الی بیت‌المقدس» باید با قایق عرض کارون را عبور می‌کردیم و بین درختان کوتاه استتار می‌کردیم. شهید بابایی گفت: «شما باید یک هفته در محاصره دشمن بجنگید؛ هر قدر می‌توانید مهمات بردارید». این راهنمایی و تدبیر او در مقاومت بچه‌ها بسیار تأثیر داشت. با همه شرایط و حملات شدید دشمن، فرماندهی احمد بابایی خاکریز را از دست دشمن آزاد کرد و تا آخر هم آن را حفظ کرد.

بچه‌ها همه خسته بودند، اما خاکریز حفظ شده بود؛ شهید بابایی از خوشحالی، رزمندگان را در آغوش می‌کشید؛ با توجه به اینکه بسیاری از بچه‌ها مجروح و شهید شده‌ بودند، دوباره گردان را سازماندهی کرد و خطاب به بچه‌ها گفت: «ما مأموریت سختی در پیش رو داریم».

* جراحت دستش را از نیروها مخفی می‌کرد

در مرحله دوم عملیات، پس از تصرف ایستگاه حسینیه، گردان تا سیل‌بند مرز پیاده حرکت کرد؛ نیروها باید تا توپخانه عراق می‌رفتند؛ بابایی به نیروها گفت: «تا می‌توانید سلاح سبک با خودتان بیاورید، چون سلاح سنگین در مرحله بعد به درد کار ما نمی‌خورد». وقتی نیروها به پشت خاکریزهای مقر توپخانه عراق رسیدند، شهید بابایی با فریاد الله‌اکبر و شلیک کلت منور، دستور حمله را صادر کرد؛ در اینجا دست بابایی مجروح شد، اما نگذاشت بچه‌ها بفهمند.

نیروها به طرف خرمشهر حرکت کردند، این گردان در 5 کیلومتری خرمشهر با یک گردان ارتش به طرف دشمن حمله را آغاز کرد؛ درگیری شدید رخ داد و عراق لشکرهای زرهی خود را وارد صحنه نبرد کرد؛ نیروها با کمبود مهمات، خصوصاً گلوله آرپی‌جی روبه‌رو شده بودند؛ دنبال مهمات در میان خاکریزها می‌گشتند؛ تا اینکه شهید زین‌الدین از راه رسید؛ او با موتور با موتور مهمات می‌آورد و بچه‌ها تانک‌ها را هدف قرار می‌دادند.

دو روز بعد که خط شکسته شد، یک هلی‌کوپتر در خط به زمین نشست و بابایی با دستی گچ گرفته از آن پیاده شد؛ گردان را جمع کرد و گفت: «یک مرحله دیگر مانده تا خرمشهر را از محاصره نجات بدهیم». او صحبت می‌کرد و بچه‌ها از شدت علاقه‌ای که به او و سخنانش داشتند، گریه می‌کردند. گردان مالک باید گلوگاه شلمچه به خرمشهر را می‌بست. مرحله سوم عملیات آغاز شد و احمد بابایی نیز با دیگر بچه‌ها فقط در مقابل دشمن می‌جنگید؛ او به عنوان فرمانده گردان و با یک دست تانک‌های دشمن را هدف قرار می‌داد.

تمام بچه‌های مالک، یک بازوبند «یا زهرا(س)» را همراه داشتند؛ درگیری شدید شده بود و همه به فکر مقاومت بودند؛ در این گیر و دار، بابایی بر اثر اصابت تیر مستقیم به شهادت رسید، اما نمی‌گذاشتند بچه‌ها از این خبر، مطلع شوند؛ چون در این صورت هیچ روحیه‌ای برای آزادی خرمشهر باقی نمی‌ماند.

* از هیچ چیزی نمی‌ترسید

نادر بابایی، برادر فرمانده شهید گردان مالک اشتر، در توصیف شخصیت او می‌گوید: چیزی که در وجود این بشر وجود نداشت، ترس بود؛ در آن وضعیت دشوار که دشمن با تمام توان زرهی‌اش به ما حمله کرده بود، احمد خیلی آرام و با وقار پشت خاکریز قدم می‌زد و نیروها را آرایش می‌داد؛ طوری که تعدادی از برادرها به ایشان اعتراض کردند و گفتند: «برادر احمد! چرا مسایل امنیتی را مراعات نمی‌کنید».

خود احمد به این امر کاملاً آگاه بود و می‌دانست که باید مراعات کند؛ ولی اگر او در زیر آن آتش سنگین کمر خم می‌کرد، دیگر روحیه‌ای برای نیروهای زیردست او باقی نمی‌ماند که با دشمن دست و پنجه نرم کنند؛ از این رو، با قامتی استوار قدم برمی‌داشت و هوشمندان رزم‌آوران گردانش را هدایت می‌کرد.

احمد بابایی به واسطه جراحت در مرحله اول عملیات آزادسازی خرمشهر و قطع انگشت دستش، با دست گچ گرفته در منطقه حضور پیدا کرده بود و می‌گفت: «تقدیر خداوند هر چه باشد، همان اتفاق می‌افتد و اگر نوبت من رسیده باشد، خودش به سراغم خواهد آمد». از این رو، هیچ واهمه‌ای از آتش دشمن نداشت و با شلیک‌های ممتد آرپی‌جی، تانک‌های دشمن را شکار می‌کرد تا اینکه در شامگاه دوشنبه بیستم اردیبهشت بود که در حین شلیک یکی از همین آرپی‌جی‌ها مورد اصابت رگبار گلوله‌های خصم متجاوز قرار گرفت و به شهادت رسید.

در بخشی از وصیت‌نامه شهید «احمد بابایی» آمده است: همسرم به تو قول می‌دهم اگر پیش خدا آبرویی داشتم از تو شفاعت کنم.


شهدای کازرون

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: قول, فرمانده, گردان, مالك, اشتر, به, همسرش, سردار, شهيداحمد, بابائي,
لینک دوستان ما
» وب سایت دینی باشگاه صاحب الزمان
» شهداشرمنده ایم
» عنوان لینک

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان راه خون شهدای کازرون و آدرس shk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





درباره وبگاه

به وبلاگ ادامه راه خون شهدای کازرون خوش آمدید
موضوعات وبگاه
برچسب ها
طراح قالب
شهدای کازرون
.: طراحی و کدنویسی قالب : شهدای کازرون :.
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد.کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...